شور شیرینی داشت سبزی گندمزاردر دل سبز و لطیفش به بهاردیده بودم موج رامی خرامید به شکوه در دل دشت و دمن چو عروسی شادان رقص او را به چمنبوسه سردش را برلب ساحلهاچک آبدارش را به رخ سخت و صبور صخره که نشانَد در دل وحشت طوفان راموج گندم زیباست موج آدم غمناکموچ آرام نوازش میکند روح و روانسهمگین موج به تباهی میبرد خاطره هادر دل دشت منا موج آدم برخاست کم کمک شدت یافتگِرد باد انسان میرسید از هر سوهمرهش می پیچاندمردمان را بر هم ریختنددر یک دم ، توده ای از پاکانبر سر و پیکر همزیر تیغ خورشیدهمگی تشنه لبند هیچ آبی دم دست گرم و سردش نبودهمگی بی رمق و اکثراً جان به لبندنا امیداز امتداد زندگیاز تلاش وکوشش شد بدنها خستههمه جانها دلشاد سوی معبود روانگشت قربانی توحید ، فروان در دشت ازدیادش ز هزاران گذشتقاسم لبیکی جمعه ۱۴۰۰/۱۱/۱ تهران + نوشته شده در جمعه سی ام دی ۱۴۰۱ ساعت 18:36 توسط قاسم لبیکی | صنوبر والا...
ادامه مطلبما را در سایت صنوبر والا دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : senobarvala بازدید : 90 تاريخ : شنبه 1 بهمن 1401 ساعت: 22:03